سفارش تبلیغ
صبا ویژن

   به گزارش خبرگزاری قدس (قدسنا) به نقل از خبرگزاری رسمی فلسطین وفا، عبیر اسکافی دختر یازده ساله فلسطینی که از دو سال قبل تاکنون از دیدار با پدر اسیرش در بند زندانهای رژیم صهیونیستی محروم شده بود پنج شنبه شب گذشته از شدت بیماری جسمی و همچنین بیماری روحی و غم فراق پدرش جان باخت.
یوسف اسکافی پدر عبیر هم اکنون در زندان نقب اسیر است و به حبس ابد محکوم شده است.
پیکر عبیر روز گذشته (جمعه) در میان موج انبوهی از جمعیت فلسطینی ها در الخلیل تشییع شد.

عبیر اسکافی

   احساسات انسان مرز نمی‌شناسد، بدون ویزا، صاحبش را نامه ی گذر می‌دهد تا از شهری یا کشوری به مکانی دیگر در جغرافیای زمینی کوچ کند. قلبی که هنوز سنگ نشده است توانایی درک مفهومی‌متعالی هم چون “انسانیت” را دارد. زبان‌های سرخ امکان برقراری ارتباط با یکدیگر را ندارند و این دل‌های برخاسته از مقام انسانیت است که تمامی‌ساکنان کره ی خاکلی رابه وحدت وجود می‌رساند!
آری! عقل میان ریشه و برگ، رأی به ریشه می‌دهد ولی آن که در قساوتِ قلبِ بی ریشه ی خود غرق شده است، اصالتِ انسان بودن خود را فراموش کرده است. او با زبان سرخ، اشعار وطن پرستی سر می‌دهد تا سرخی خون مظلوم را به دیوار فراموشی بکوبد و خبر ندارد ننگ با رنگ پاک نمی‌شود. وقتی قلب، سنگی شود برای هیچ چیز نرم نخواهد شد… حتی وطن! و اولین کسی که وطن اش را می‌فروشد همان است که می‌گوید: " جانم فدای وطن
عبیر!
این مقدمه طولانی برای تو نگاشته نشد. تو زبانت فارسی نیست، تو از ایران نیستی و بدان اگر کسی بر مرگ تو نمی‌گرید؛ اشکال از تو نیست، این مردمان مرگ کودکانی را شاهد بودند، از هزار و چهار صد سال پیش، از غروب روز دهم تا گوشه ی خرابه. شباهت تو و ایشان در یک درخواست مشروع بود؛ رویت روی ماه پدر! ولی ماه تو پشت تپه ی صهیون به خسوف رفته بود، اگر تو هم می‌توانستی همانند یک دختر سه ساله روضه بخوانی و ذکر مصیبتی برای پدر کنی مطمین هستم پدر می‌آمد و نه با پا ! بلکه با سر می‌آمد پیش تو! و این وعده ی محتوم تاریخ است که در گوشه ی خرابه اجابت شد
تو اکنون در کنار همان بانوی سه ساله ای، از او ماجرای فراق را جویا شو که شنیدنیست و التیامی‌است بر دردهای کهنه ی تو








* متن از سید محمد موسوی / وبلاگ موجی


+ نوشته شده در سه شنبه 90/3/10ساعت 6:47 عصر توسط علی محمدزاده | نظر|


قالب وبلاگ

download

قالب بلاگ اسکای

اخلاق اسلامی